To fall in love
عاشق شدن
To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری
To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
To leave the Shower and find that the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
To clear your last exam.
آخرین امتحانت رو پاس کنی
To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمیبینیش ولی دلت میخواد ببینیش بهت تلفن کنه
To find money in a pant that you haven't used since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمیکردی پول پیدا کنی
To laugh at yourself looking at mirror, making faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!
Calls at midnight that last for hours.
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی
To accidentally hear somebody say something good about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه
To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی !
To hear a song that makes you remember a special person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما مییاره
To be part of a team.
عضو یک تیم باشی
To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی
To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !
To pass time with your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی
To see people that you like, feeling happy
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی
See an old friend again and to feel that the things have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده
To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره
remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh. ........and laugh ......
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی
These are the best moments of life....
اینها بهترین لحظههای زندگی هستند
Let us learn to cherish them.
قدرشون روبدونیم
"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد
وقتی
زندگی 100 دلیل برای گریه کردن
به تو نشان میده
تو 1000 دلیل برای خندیدن
به اون نشون بده.
(چارلی چاپلین)
منبع : سیمرغ
در آن دورانی که کسی نمیتوانست به وجود توالت عمومی اطمینان داشته
باشد، خانمی انگلیسی سفری به هندوستان را برنامهریزی کرد. مهمانخانهء کوچکی را که
متعلّق به مدیر مدرسهء محلّی بود در نظر گرفت و اطاقی رزرو کرد. چون نگران بود که
آیا در مهمانخانه توالت وجود دارد یا خیر، در نامهای به مدیر مدرسه سؤال کرد که
آیا در مهمانخانهء مزبور WCوجود دارد یا
خیر. مدیر
مدرسه تسلّط کاملی به زبان انگلیسی نداشت. نزد کشیش محلّی رفت و
پرسید که WC به
چه معنی است. کشیش هم تا آن زمان نشنیده بود. دو نفری همّت گماشتند تا معانی
احتمالی این دو حرف را بیابند و نهایتاً به این نتیجه رسیدند که خانم مزبور
طالبWayside
Chapel است که
بداند آیا (کلیسای کنار جادّه) نزدیک مهمانخانه وجود دارد یا خیر. ابداً به ذهنشان
خطور نکرد که این دو حرف ممکن است به معنی توالت باشد.
مدیر مدرسه در جواب خانم
نامهای نوشت. متن نامه به شرح زیر است:
خانم عزیز در کمال مسرّت به اطّلاع شما میرسانم که در 9 مایلی
مهمانخانه یک WC وجود دارد که در میان بیشهای از درختان کاج قرار گرفته و اطراف آن را
چشماندازی زیبا فرا گرفته است. این WC گنجایش 229 نفر را دارد و روزهای یکشنبه
و پنجشنبه باز است. چون انتظار میرود افراد بسیاری در ماههای تابستان به اینجا
بیایند، توصیه میکنم زودتر تشریف بیاورید.. امّا، در این WCفضای ایستاده هم زیاد وجود
دارد. این وضعیت مطلوبی نیست بخصوص اگر عادت داشته باشید مرتّباً به آنجا بروید.
شاید برای شما جالب باشد که بدانید دختر من در WC ازدواج کرد و در آنجا بود که
با شوهرش ملاقات کرد. واقعهء بسیار عالی و جالبی بود. در هر محلّ نشستن ده نفر
نشسته بودند. مشاهدهء سیمای آنها و شادمانی آشکار بسیار دلپذیر بود. از هر زاویه
میتوان عکس گرفت. متأسّفانه همسرم بیمار شده و اخیراً نتوانسته به آنجا برود.
تقریباً یک سال از آخرین مرتبهای که رفته میگذرد که البتّه برای او بسیار دردناک
است.البتّه مسرور خواهید شد که بدانید بسیاری از مردم ناهارشان را با خودشان
میآورند و تمام روز را آنجا میگذرانند که برایشان بسیار دلپذیر است. دیگران ترجیح
میدهند قبل از وقت بیاییند و تا آخرین لحظه هم بمانند. به آن بانوی محترم توصیه
میکنم روزهای پنجشنبه به آنجا بروید زیرا نوازندهء اُرگ نیز میآید و همراهی
میکند..جدیدترینچیزی که افزوده شده ناقوسی است که هر وقت کسی وارد میشود زنگ
میزند. بازاری هم در آنجا داریم که نشیمنگاه مخملی برای همه فراهم میکند چون
بسیاری بر این باورند که مدّتها است چنین چیزی لازم بوده است. چشم به راهم که شما
را تا آنجا همراهی کنم و شما را در جایی قرار دهم که همه بتوانند شما را
ببینند.
با احترامات فائقه – مدیر مدرسه
خانم مزبور وقتی نامه را
خواند غش کرد ... و
البتّه هیچوقت به هندوستان نرفت