طلوع☼

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس میکندمیخواهد ولی نمی تواند... و به یاد می آورد زمانی را که می توانست ولی نخواست...

طلوع☼

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس میکندمیخواهد ولی نمی تواند... و به یاد می آورد زمانی را که می توانست ولی نخواست...

در صف بهشت

در صف طولانی بهشت، در روز قیامت یک راننده اتوبوس در جلو و یک کشیش پشت سر راننده ایستاده بودند. نوبت راننده که رسید فرشته‌ای نگاهی عمیق به کارنامه‌اش انداخت و بهش گفت: شما بفرمائید بهشت. نوبت کشیشه که رسید فرشته نگاهی به کارنامه‌اش کرد و بی معطلی گفت: شما برید جهنم که به خدمتتون برسند. کشیشه تا اینو شنید صدای اعتراضش بلند شد که: این بی عدالتیه که این یارو ، راننده اتوبوس به بهشت بره و من‌ به جهنم. من که تمام عمرم را تو کلیسا صرف عبادت خدا کرده‌ام. فرشته با مهربانی بهش گفت: ببین، اون یارو رانننده اتوبوس وقتی رانندگی میکرد تمام سرنشینان اتوبوس هر کاری داشتند ول میکردند فقط دعا میکردند ولی تو ، وقتی موعظه میخوندی تمام کسانی که تو کلیسا بودند خوابشون میگرفت

 

 

 

 منبع: http://iranjoke.ir

نظرات 6 + ارسال نظر
تــــــــــــــــــــرانه دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 http://taraneeh.blogsky.com/

سلام بر داداش علی خوبــــــــــــــــــــــم
شرمنده یه کم دیر شد علی جانم

خیلی جالب بود
برای منکه که خیلی مطلب قشنگی بود

میسی داداشممممممممممممممممم

تــــــــــــــــــــرانه دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 http://taraneeh.blogsky.com/

میگم علی جانم

اینو من کنایه دیدم به حاج آقاهای خودمون روی منبر

آره کشیشه الکی بود منظور همون بود که گفتی

تــــــــــــــــــــرانه دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 http://taraneeh.blogsky.com/

مهسا دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:22 http://deleasemooni.blogsky.com

خیلی جالب بود

مهرداد دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:03 http://manam-minevisam.blogsky.com

ما هم بریم پس راننده بشیم!

فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر بدی نیست!!

میلاد جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 http://chashmanekhamush.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد