طلوع☼

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس میکندمیخواهد ولی نمی تواند... و به یاد می آورد زمانی را که می توانست ولی نخواست...

طلوع☼

بزرگترین افسوس آدمی این است که حس میکندمیخواهد ولی نمی تواند... و به یاد می آورد زمانی را که می توانست ولی نخواست...

یه داستان

 

 

 

مارها قورباغه‌ها را می‌خوردند و قورباغه‌ها غمگین بودند  

قورباغه‌ها به لک‌لک‌ها شکایت کردند لک‌لک‌ها مارها را خوردند و قورباغه‌ها شادمان شدند  

لک‌لک‌ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه‌ها  

قورباغه‌ها دچار اختلاف دیدگاه شدند عده‌ای از آن‌ها با لک‌لک‌ها کنار آمدند و عده‌ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند

 مارها بازگشتند و هم‌پای لک‌لک‌ها شروع به خوردن قورباغه‌ها کردند

 حالا دیگر قورباغه‌ها متقاعد شده‌اند که برای خورده‌شدن به دنیا می‌آیند تنها یک مشکل برای آن‌ها حل نشده باقی مانده است 

 اینکه نمی‌دانند توسط دوستانشان خورده می‌شوند یا دشمنانشان!


*پی نوشت:این داستاد اثر منوچهر احترامی(۱۳۲۰ تهران - ۲۳ بهمن ۱۳۸۷ تهران) است 

وبلاگ:  

http://khaste-nabash.blogsky.com/

نظرات 2 + ارسال نظر
eli جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 17:26 http://jijibaghuli.blogsky.com/

خدایی دلم واسه قورباغه ها سوخت! چقد گناه دارن

فائزه جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:50 http://dokhtare-aftab.blogsky.com

سلام وبلاگت فوق العادست فقط سعی کن زیاد ادامه مطلب نذاری چون کسی حوصله نداره ازین صفحه به اون صفحه بره
شما راهی برای کسب درامد از اینترنت سراغ داری؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد